تنهایی خیلی بده!

Rain umbrellas
متن اول دلنوشته با امام زمان (علیه السلام)

مولاجان دلم برای تو تنگ شده است؛
– اگر بگویی گناهکاری،
– مایه عذاب من شده ای،
– باعث اشک چشمانم هستی،
– به خاطر تو در پیشگاه خداوند شرمنده ام،
– از داشتن یارانی چون تو خجالت می‌کشم،
– دروغ می گویی که دوستم داری،
– هنوز حتی خودت آماده یاری من نیستی چه رسد به تبلیغ دیگران،
خواهیم گفت:
مولاجان شما برگردید….

o به پایتان خواهم افتاد،
o به برکت نفسهایتان جان خواهم گرفت،
o از برق چشمانتان روشنایی می گیرم،
o از قامت زیبایتان انرزی می گیرم،
o و شرمندگی خود را به پیشگاه مهربانتان خواهم آورد،
o و امید بخشش خواهم داشت،

مولاجان
من که ثابت کردم….
 به اندازه گرفتاری های خودم، برای فرجتان دعا نمی کنم!
 ثابت کردم نمازم را پشت سرتان می خوانم، اما سر سفره هوسهایم می نشینم.
 ثابت کرده ام بی وفایم

صاحب الزمان a3


مولاجان… اهل دل که دیده اند تو را، می گویند:
– چشمانت گود افتاده
– لاغر شده ای
– غمگینی
– نگران مایی
– به یک یادآوری ساده ما دلت خوش می شود
گفته اند که:
گفته ای:
– شیعیانم به مسجد جمکران می آیند، همه چیز می خواهند…
– پول، خانه، ماشین، زن، شوهر
– من نیز، واسطه می شوم وبه حاجاتشان می رسند اما هیچ کدامشان، مرا که سر منشأ همه خوبیها، همه مهربانیها، همه برکت ها، همه نعمتهای خداوند
– مرا که مظهر جمال و جلال خداوندم
– مرا که واسطه فیض عالمم
مرا نمی خواهند
به اسباب مادی دلخوشند اما واسطه اصلی را نمی خواهند.

مولاجان
شرمنده ام! دعایم کن تا آدم شوم؛ دوستت داشته باشم
 و به قدرتلفن همراهی که از من گم می شود
 و برای پیدا کردنش، آرام و قرار ندارم
 به قدر گم شدن تلفنم، برایت دل تنگ شوم.
 مولاجان معرفت خودت را در قلبمان سرازیر کن
 تا تشنه دیدار شوم

متن دوم دلنوشته با امام زمان (علیه السلام)

مولای مهربانم !
دلم خیلی گرفته … خیلی بیش از خیلی
 با تو از کدام دلتنگی بگویم ؟ از کدام روز نیامده ؟
 که همه روزها بیقرار آمدنت هستند .
 از کدام فصل خزان زده ی منتظر بگویم ؟
 که همه فصلها چشم براه ظهور تو هستند .
 از کدام بهـــــــار سر شار از اندوه جدائی بگویم ؟
مولای من دلم سخت گرفته است … سخت
تو خود بگو مولای من ….
 آیا دستی هست که برای ظهور تو آسمانی نشود ؟
 آیا دعایی هست که برای آمدنت به اوج آسمان نرسد ؟
 آیا چشمی هست که عصرهای آدینه های دلتنگی تو را نگرید ؟
 آیا دلی هست که در انتظـــــار آمدنت به طپش نیفتد ؟
 آیا سری هست که در سودای تو نباشد ؟
 آیا روزی هست که به امید زیارت تو فردا نشود ؟
 آیا صبحی هست که در آرزوی دیدار تو روشن نگردد ؟
 آیا کوچه ای هست که دیوارش در انتظــــار یک جمعه ی مهم نباشد ؟
اما وای بر ما که پاسخ همه سوالات بالا، میتواند بله باشد یعنی با تاسف باید گفت که هست !
چه بد شدیم مولای من !
– بد شدیم …. بد شدیم مهربان‌پدر!
– سالهاست شاید که دیگر آینه ها صیقل نمی خورند و دلهـــــا نمی لرزند
– همه ی چیزها در عین بودن ، نیستند و خاموشند .
– سکوتی مبهم همه جا را فراگرفته است .
مولای من !
ای همه حضور !
– عزیزدلم ! بگو … بگو کدامین جاده امشب می گذارد سر به پای تو ؟
– باور داریم که می آیی ، از پس این آینه ، چونان آفتاب
– به خدا هرروز که به جمعه نزدیک تر می شویم ، زیارت دیدار تو را تازه تر حس می کنیم و هر روز که از جمعه دورتر می شویم بیشتر دلتنگ آمدنت هستیم . ( آیا واقعاً این چنین هستیم؟)
 پس دعا کن که لایق دعا کردنت باشیم مهربان من !
 دعا کن که دعاهایمان به آسمان اجابت برسد .
 دعا کن که دعائی جز دعای آمدنت را بر زبان جاری نکنیم .
 دعا کن که تو را تنها بخاطر خودت بخواهیم و بخوانیم .
 دعا کن مولای من !
 دعا کن مولای مهربانم

متن سوم دلنوشته با امام زمان (علیه السلام)

سالهاست به لحظات سال تحویل و یک دقیقه ای که قبل از حلول سال نو همه ساکتند و نفس ها را در سینه حبس می کنند می اندیشم!

و هر ساله هیچ اتفاقی نمی افتند!!!

کجایی ای ربیع الأنام و نضره الأیام؟!

نمی دانم ، شاید از گذشته به ایرانیان اینگونه آموختند تا رزمایش ظهور برگزار کنند …

و صد افسوس که ره گم کردیم و انتظار خورشید را کشیدیم و حال آنکه تو خود خورشید بودی و ما ندانستیم.
ای کاش دقایقی تمام نفس ها برای تو حبس می شد و همه با هم زمزمه می کردند دعای عهد و ندبه و فرج را …
و ای کاش هفت سین مان را در جمکران می گستردیم
و در آن به جای سفره ، “س جاده ای” می انداختیم به گستردگی زمین…
و”ستاره ای” از آسمان به زیر می کشیدیم به یاد تو…
و “ساعتی” برای شمار ثانیه هایی که بی تو گذشت
و “سدر” را به یاد سدره المنتهی مصطفی (ص) بر سجاده می ریختیم!
و “سیصد و سیزده سرباز” و “سلاحی” به نشان پایبندی بر سوگندی که با تو بسته ایم تا خونی که در رگهایمان است نذر تو باشد که چه نیکو در عهد آموختیم بسراییم ” شاهِراً‌ سَیْفی ، مُجَرِّداً قَناتی، مُلَبِّیاً دَعْوَهَ الدّاعی فِی الْحاضِرِ وَ الْبادی ” و با شمیشر آخته ، و نیزه برهنه ، پاسخ ‌گویان به نداى آن خواننده بزرگ در شهر و بادیه ایم. و سین ششم سجاده مان را از خدا می خواهیم تا “سرمه” کشد چشمانمان را به وصال دیدارش… و شنوا سازد شنوایی مان را به نوای انا المهدی…
اَللّـهُمَّ اَرِنیِ الطَّلْعَهَ الرَّشیدَهَ ، وَ الْغُرَّهَ الْحَمیدَهَ وَ اکْحُلْ ناظِری بِنَظْرَه منِّی اِلَیْهِ
و سین هفتم را نیز من بر این سجاده می نشانم ” سلام علی آل یاسین”.

دلنوشته‌های خودتان را در بخش دیدگاه زیر بارگزاری نمایید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *