مهر و ارادت به اهلبیت علل خصوص امام حسین علیهالسلام مانند خورشیدی درخشان بر تمام عالم میتابد و میتواند هر دل تاریکی را با نور خود روشن نماید! مجمع نکوداشت غدیر این داستان را نقل میکند.
در تاریخ افراد پاکدل زیادی وجود داشتهاند که تنها با تلنگری محب اهلبیت شدهاند و تا پایان عمر زیر سایهی آنها رشد نمودهاند.
داستان علی گندابی مثال روشنی از این مدل افراد بود که لطف امام حسین علیهالسلام شاملش شد و نامی که میتوانست به بدی در خاک گندآب روستایی بین همدان دفن شود تبدیل به نامی نیک در تاریخ شود.
علی گندابی کیست؟

ماه محرم بود و طبق معمول هرساله هر قریه و هیاتی در همدان دوست داشت حتی برای دقیقهای از حضور میرزا حسن واعظ همدانی استفاده کند.
آن شب جمعه هم میرزا حسن مهمان قریه حصار همدان بود.
حضور مردم و شور مراسم سبب شد تا این مراسم تا دیروقت طول بکشد.
میرزا حسن شبانه به سمت همدان حرکت میکند و در مقابل دروازه ورودی همدان با علی گندابی مست و خمار روبهرو میشود.
مستی عقل از سر علی گندابی ربوده بود، دشنهای به کمربسته، چاقو و خنجرش را در هوا میچرخاند و عربدههای بلندش سکوت شب را میشکست.
میرزا نه راه پس داشت نه پیش چه هیچگونه نمیتوانست بدون برخورد با علی گندابی وارد شهر شود. به همین دلیل قدم پیش میگذارد و تلاش میکند آهسته از کنار او رد شود که در همین هنگام گندابی جلویش را میگیرد و پاپیچ او میشود که این وقت شب از کجا میآید؟
میرزا حسن واعظ پاسخ میدهد که در مراسم روضهخوانی امام حسین علیهالسلام شرکت داشته، مراسم دیر تمامشده است و از ده بالابر میگردد.
علی گندابی صدایش را بالا میآورد و با عصبانیت خطاب به میرزا میگوید:((شما هم دیگه شورش رو در آرودید هرماه هر شب و هرروز روضه، روضه، روضه…))
میرزا حسن واعظ تلاش میکند علی گندابی را آرام کند و سپس برایش توضیح میدهد که اولین روز محرم را سپری کردهاند.
علی گندابی ناگهان ته دلش میلرزد به خودش نهیب میزند که ای دل قافل شب اول محرم است و مست و پاتیل عربده میکشد.
علی گندابی به میرزا حسن نزدیکتر میشود از او میخواهد که برایش روضه بخواند!
((میخوام اولین روزهی روز دوم محرم رو برای من بخونی))
داستان علی گندابی و روضه
میرزا حسن با تعجب و ترسی که در دلش انباشتهشده بود توضیح میدهد که این وقت شب بدون هیچ منبر و مستمعی مگر میشود مراسم روضه برگزار کرد؟!
گوش علی گندابی اما به این حرفها بدهکار نبود، صدایش را کلف میکند و با تحکم به میزا حسن میفهماند که امشب باید برایش روضه بخواند.
میرزا حسن واعظ که وحشت وجودش را فراگرفته بود میبیند که چطور علی گندابی بهسرعت روی زمین خم میشود یک منبر انسانی برای او از بدنش درست میکند.
علی گندابی که دستدست کردن میرزا حسن را میبینم فریاد میزند که مگر منبر نمیخواستی؟ من خودم هم منبرت میشم هم مستمع امشب برام روضه بخون.
میزا حسن سکون را جایز نمیداند، قدم پیش میگذارد و شروع میکنید به روضه خواند.
علی گندابی که کمتر کسی اشک او را تا به آن هنگام دیده بود بهمحض اینکه صوت السلام و علیک یا اباعبدالله را میشنود دلش میشکند و مانند ابر بهار شروع به باریدن میکند!
میرزا حسن متعجب از این دل بارانزده آرامآرام ذکر مصیبت و عرض سلام را تمام میکند.
چندخطی در مدح امام حسین علیهالسلام برای مقدمه شروع شرح مصائب روضه میخواند.
روضه خواندن رسم دارند که روضه هر شب ماه محرم را به یکی از شهدای شاخص کربلا اختصاص میدهند و آن شب دل میرزا حسن واعظ به طفل ششماهه امام حسین علیهالسلام گره میخورد و شروع به خواندن ذکر مصیبت علیاصغر (س) میکند.
تاثیر روضه روی داستان علی گندابی
میزا حسن واعظ به عینه میبیند که دیگر از آن علی گندابی مست و گردنه بگیر خبری نیست و با مستمعی طرف است که با تمام وجود بر این مصیبت میگرید.
علی گندابی بادلی پر فریاد میزند ای حسین جان برادر و فرزندانت رو کشتند، خواهر و اهلبیتت رو که اسیر کردند؛ این دور از جوان مردی بود که به بچه شش ماهت رحم نکردند؟!
روضه میرزا حسن واعظ که تمام میشود با آرامش خاطر از پشت علی گندابی پایین میآید، از اینکه جان سالم به در برده است خدا را شکر میکند و به سمت خانه حرکت میکند.
صبح که فرامیرسد میرزا حسن که نتوانسته بود بهراحتی وقایع عجیب شب گذشته را به فراموشی بسپارد با چند تن از دوستان که ماجرای شب گذشته را شنیده بودند به منزل علی گندابی میروند و احوال او را از همسرش جویا میشود که در کمال تعجب درمییابد که او همان شب به سمت نجف و کربلا حرکت کرده است!
از این ماجرا مدتها میگذرد تا روزی که میرزا حسن واعظ با علامه امینی دیداری میکنند و بار دیگر ماجرای آن شب عجیب در ذهن میرزا حسن تازه میشود.
خبر عجیب در مورد داستان علی گندابی
علامه امینی در مورد داستان علی گندابی روایت میکند که خادم مسجد کوفه وقوع ماجرای عجیبی را برای او شرح میدهد.
خادم مسجد بیان میکند که روزی یکی از علمای بزرگ فوت میکنند و به همین دلیل قبری را در حرم امام علیهالسلام برای ایشان مهیا میکنند.
اما در همین حین خبر میرسد که عالم عمرش به دنیا بوده است و از مرگ بازگشته است.
میرزای شیرازی که در آن زمان اما جماعت حرم امیرالمؤمنین بوده است مانع پوشاندن قبر میشود و بنا بر خیرتی در این اتفاق میگذارند.
شیخ قامت میبندد و نماز عصر را میخوانند.

پس از نماز و داستان علی گندابی
پس از پایان نماز عصر اتفاق عجیب موردنظر روی میدهد و نماز گذاران میبینند که علی گندابی از مجاوران خالص حرم امام علی علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام که میرزای شیرازی نیز علاقه وافری به او داشته است سر از سجده بلند نمیکند!
میرزای شیرازی بر بالای سر علی گندابی که حاضر میشود و میبیند علی گندابی فوتشده است لبخندی میزند و به مردم میگوید:((میدانید علی گندابی در سجده آخر نمازش چه گفته است؟))
بعضی از مردم سکوت میکنند و بعضی دیگر گفتهی علی گندابی را جویا میشوند.
در این هنگام شیخ در مورد داستان علی گندابی ادامه میدهد و میگوید:((علی گندابی امیرالمؤمنین را واسطه قرار و به آبروی امامعلی علیهالسلام از خداوند میخواهد که قبری که هماکنون آماده است برای او باشد و او در آن به خاک سپرده شود؛ خداوند نیز درخواست او را مستجاب نموده است))
همانطور که گفته شد مهر و عشق به اهلبیت میتواند مانند دو بال میتواند هرکسی را حتی علی گندابی شرابخوار را زیرورو کند و به درجات بالای الهی برساند.
این داستان را میتوانید در خبرگزاری جوان مشاهده کنید.